کمونیسم مکتبی فلسفی و فراگیر است که مسائل مهمّ زندگی را به بحث و پژوهش گذاشته و نظراتی خاصّ از آن تولید شده است؛ از خلقت جهان، منشأ حیات، وجود خدا و امور غیبی آغاز گردیده و با مرور تاریخ بشر، رشد جوامع، طبقات مردم، اقتصاد، ابزار توسعه و توزع ثروت، در نهایت به هنر، ادبیّات، اخلاق، سیاست، قدرت و... می‌رسد.

 

این مکتب به دست فلاسفه و اندیشمندان بسیاری تکامل‌یافته است؛ از فیلسوفان پیش از مارکس[20] که اوّلین نواهای این اندیشه را نواختند آغاز شده و از مارکس و انگلس[21] گذشته تا در نهایت به لنین[22]، تروتسکی[23] و مائوتسه تنگ[24] و دیگران با ملّیّت‌های مختلف می‌رسد.

 

فراگیر بودن این طرز تفکّر بدین سبب است که مکاتب فلسفی، مدارس و آرای گوناگون در آن تلفیق شده است. در موضوعاتی چون زن، خانواده، جنسیّت و تولید مثل هر چند تا حدودی در دیدگاه‌هایشان تناقض و تباین وجود دارد،[25] امّا در یک چارچوب فلسفی جمع شده و اصولی نزدیک به هم دارند.

 

مهم‌ترین اختلافی که در این زمینه قابل ذکر می‌باشد، تفاوت موضعگیری‌هاست بین مارکسیست‌های قدیم که از جریانات فلسفی ظهور یافته‌ی پس از کمونیسم، تأثیر نپذیرفته‌اند و بین مارکسیست‌های قدیم که از فلسفه و گرایش‌های نوین رادیکالیستی مؤنّث‌گرا، افکار پس از مارکسیسم، تجدید نظرهای مکتب فرانکفورت، تفکّرات بنیادگرا و... متأثّر شده‌اند.

 

سوسیالیسم یعنی مبارزه برای مصلحت طبقه‌ای معیّن در یک برهه‌ی زمانی مشخّص از مراحل رشد بشر. تمرکز مارکسیسم بر نبرد طبقاتی، لغو مالکیّت خصوصی و سرنگونی نظام سرمایه‌داری و فئودالیسم سبب شد که مبارزه به خاطر زن و جنسیّت را بدون در نظر گرفتن طبقه‌ای که زن به آن وابسته است، مردود بدانند؛ آنان نبرد به خاطر طبقه‌ی کارگر (پرولتاریا) بر ضدّ طبقه‌ی سرمایه‌دار (بورژوازی) را وظیفه‌ی خود دانستند که در این راستا زنان و مردان زیادی به خاطر اختلاف طبقاتی با هم مبارزه می‌کردند، زن در نبرد طبقاتی در مقابل یک زن دیگر می‌ایستد. لنین در این باره می‌گوید: «باید نظریّات به صورت شفّاف بگویند که آزادی واقعی زن به جز از طریق کمونیسم ناممکن است. باید پژوهشی دقیق انجام شود تا ارتباط مستحکم دو قضیّه یعنی وضعیّت زن به عنوان یک انسان و عضو در جامعه از یک طرف و به ملکیت درآمدنش جهت تولید مثل از طرف دیگر با ذکر علّت و عوامل روشن گردد. بدین‌خاطر فاصله‌ای معیّن و قاطع بین ما و جنبش بورژوازی درباره‌ی آزادی زن به جود می‌آید که ما می‌گوییم زن جزئی از قضایای اجتماعی و کارگریست و باید به طور کامل به مبارزه‌ی طبقاتی پرولتاری و انقلابی ارتباط داده شده و تحت رهبری حزب کمونیسم آماده و مسلّح شود تا در نبرد شرکت جوید[26]»، «مارکس در سخنانش به طبقه‌ای اشاره می‌کرد که همه‌ی طبقات را در خود ذوب کرده، و نیز دایره‌ای که همه‌ی دردها را فراگیر باشد[27]»، منظورش طبقه‌ی کارگر بود که زنان را هم دربر می‌گیرد، چون ظلم نقطه‌ی اشتراک زن و کارگر است.

 

وقتی حزب کمونیسم بلشویکی در روسیه گروه خاصّی را برای زنان در کمیته‌ی مرکزی حزب در سال 1919 به نام (Zhenotdel) تأسیس کرد تا تعیین سیاست‌های متعلّق به زنان را در زندگی اقتصادی و سیاسی به عهده گیرند، و شعبه‌هایش در شهرها و استان‌ها بخش شد، اعتقاد مارکسیسم سنّتی از طرف کمیته‌های مردسالارانه‌ی حاکم در حزب به مخالفت شدید برخاست که در نهایت پس از مدّت کمی همه‌ی شعبه‌های زنان تعطیل شد و در کمیته‌های حزب ادغام گردید، با این توجیه که نیروهای پرولتاری از هم نپاشیده و بر اصول اتّفاقی نخستین تأکید گردد[28].

 

گارودی می‌گوید: «در این‌جا با یکی از نظریّات مهمّ تفکرهای سوسیالیستی درباره‌ی قضیّه‌ی زن آشنا می‌شویم: نمی‌توان نبرد بر ضدّ مردسالاری و بهره‌کشی از زن را از نبرد بر ضدّ تسلّط و بهره‌کشی از مرد جدا کرد، آزادی زن به آزادی مرد وابسته است، همان‌طور که جنبش زنانه به سوسیالیسم وابسته می‌باشد[29]» در ادامه با نقد فکر و موضعگیری سنّتی مارکسیسم می‌گوید: «مارکسیست‌هایی که به طور کامل خواسته‌های زنان را بی ارزش می‌پنداشتند، از خطری بیم داشتند که با این طرز فکر، دوباره برای خودشان تکرار می‌شد. حتّی تغییرات ذکر شده در این خواسته‌ها را، راه‌حلّ مشکلات نمی‌دیدند، چون قابل طرح نبودند[30]».

 

گارودی در ادامه می‌گوید: بلشویک‌های روسی هیچ طرحی برای قضایای زن نداشتند، او حتّی از فعّالیّت‌های انجام شده‌ی آنان انتقاد کرده و جملاتی بدین مضمون می‌گوید: آنان کاری انجام ندادند، جز این‌که زن را از خانه درآورده تا در قهوه‌خانه و رستوران خدمت کندف از خیاطی در منزل به کار در نساجی و کارگاه مجبور کردند، از بیدار خوابی در کنار خانواده به مسئولیّت‌های پرستاری و معلّمی کشاندند. او می‌افزاید اگر زن را از طبقه‌ی کارگر زحمتکش در آورده و در طبقه‌ی تلاشگر حقوق‌بگیر وارد کنیم، برایش نصرتی نرسانده‌ایم. گارودی دیدگاه‌های انگلس و لنین را که معتقد بودند با شرکت دادن زنان در کارهای تولیدی و بیرون آمدن از خانه به راحتی قضایا و مشکلاتشان حلّ خواهد شد، نقد می‌کند[31].

 

امّا پس از انتشار مارکسیسم جدید که تا حدودی قرائتی متفاوت از اندیشه‌ی کمونیسم است، هم‌زمان جریان زنانه‌ی نوینی بروز کرد که از مارکسیسم قدیم و جدید تأثیر نپذیرفته بود، بلکه از مؤنّث گرایان رادیکال نشأت گرفته بود، لذا خواستار جدایی قضایای زن از مباحث طبقاتی گردید، چون معتقد بود در تمام کشورها ستمی مشابه و فراگیر بر زن شده است، یعنی زنان در ستم دیدن خواهرند، که با این تفکّر سنّتی کمونیسم تناقض دارد. 

 

«رادیکالیسم مرجع ستم به زن را مرد و پدرسالاری می‌داند، امّا مارکسیسم آن را از اختلاف طبقاتی ناشی دانسته که اگر از بین برود ستم بر طرف خواهد شد. مارکسیست‌ها هم‌چنین معتقدند در کل بین خود زنان نیز تفاوت وجود داشته و می‌گویند: ادّعای لیبرالیسم و برخی از رادیکار‌ها مبنی بر این‌که ستم بر زنان در تمام دنیا یکی است، نادرست می‌باشد[32]».

 

در سایه‌ی آن‌چه گفتیم مشخّص می‌شود که جنبش مؤنّث‌گرای مارکسیسم معتقد است لغو فاصله‌ی طبقاتی به یقین به بهبودی وضعیّت زنان منجر خواهد شد. این جریان با سرمایه‌داری می‌جنگد، زیرا در این نظام، پدرسالاری و سیطره‌ی مردان بر زنان فراهم گردیده و فرصت برابر به آنان داده نمی‌شود. گارودی به عنوان یاور مارکسیسم نوین (البته قبلاً بوده) می‌گوید: به‌کارگیری این اندیشه از طریق نظریّات نونی و ریشه‌دار برای علاج قضیّه‌ی زنان فقط بر تحلیل اقتصادی متّکی نیست –همان‌طور که تفکّر کمونیستی می‌باشد- بلکه بر تحلیل فرهنگی نیز استوار بوده که نقش مهمّی در وضعیّت کنونی زنان خواهد داشت. او خواهان راه‌حلّ‌هایی بود که مشارکت واقعی زن را در همه‌ی عرصه‌های زندگی وتصمیم‌گیری به صورت برابر با مرد و هم دوش او اعاده کند، البته نه با اجازه و دعوت او[33]».

 

در برگشت به سخنان قبلی که گفتیم این جریان تحت تأثیر رادیکالیسم به وجود آمده، قابل ذکر است در دو عرصه‌ی تأثیر صورت گرفته است:

 

مفهوم پدرسالاری و سیطره‌ی تاریخی مردان بر زنان به اشکال گوناگون، که علّت اصلی بحران بوده‌است.

 

مفهوم سیاست جنسی، یا نبرد عمومی زنان بر ضدّ مردان، «سیاست جنسی عبارت است از نظام سلطه‌جوی شخصی که شخص مرد بر شخص زن تسلّط می‌یابد[34]».

 

مجموعه‌ای از تفکّرات اساسی کمونیسم در این موضوع، دو جریان قدیم و جدید را به نقاط مشترکی رسانده که برخی از آن‌ها ذکر می‌شود:

 

آزادی کامل زن مرهون زوال سرمایه‌داری، مالکیّت شخصی و تحقّق سوسیالیسم است، بنابراین دردهای زن ادامه خواهد داشت تا این‌ها عملی گردند.

 

زن، انسان و همتای مرد بوده واز تمام حقوق مردان برخوردار است، باید در همه‌ی جوانب آزاد و مختار باشد، و مؤنّث بودن مانع این نمی‌شود که تمام کارهای مردانه را انجام ندهد.

 

آزادی زن مقتضی است که در روابط جنسی‌اش با مردان هم آزاد باشد، ازدواج مانع این کار نیست چون زن ملک شخصی مرد نمی‌باشد. آیا اندیشه‌ی کمونیستی پس از لغو مالکیّت فردی می‌پذیرد که دوباره مالکیّت به افراد برگردد؟ «انگلس به سؤالی بدین مضمون پاسخ می‌دهد؛ موضعگیری کمونیسم در رابطه با خانواده چیست؟ در جواب می‌گوید: ارتباطات زن و مرد به صورت روابط شخصی خواهد شد که به هیچ‌کس جز طرفین ربطی ندارد، جامعه نمی‌تواند در آن دخالت کند، این وقتی تحقّق می‌یابد که نظام کمونیستی، مالکیّت خصوصی را لغو کند، بچّه‌ها را به صورت گروهی تربیت نماید[35] و در نتیجه دو پایه‌ی اصلی نظام کنونی ازدواج را در هم شکند: پیروی زن از مرد، و پیروی کودک از خانواده[36]».

 

بی‌شک انگلس در این‌جا نظریّه‌ی همگانی بودن زنان را مانند سایر وسایل تولید اثبات می‌کند، در عین حال که می‌خواهد آن را -به گمانش- نفی نماید. در توضیح بیش‌تر می‌گوییم: چیزی که باعث نگرانی کمونیست‌ها –به ویژه انگلس- می‌شد، این بود که روابط جنسی به خود فروشی تبدیل شود و گرنه تا جایی که بر اساس انتخاب زن یا علاقه‌ی طرفین بوده، حتّی اگر از یک جنس باشند، ایرادی ندارد!

 

لزوم آماده کردن اوضاع و فرصت‌های مناسب برای فعّالیّت زنان، و این وقتی تحقّق می‌یابد که زن به عنوان کارگر و تولید‌کننده از منزل خارج شده و از مسئولیّت‌های خانوادگی و شوهرداری که امروزه به نقش‌های سنّتی و قالبی معروفند، نجات یابد، چون این‌ها باعث عقب‌ماندگی می‌گردند. و برای آمادگی باید به تأسیس رستوران‌های گروهی، پرورشگاه‌ها، لباس‌شویی‌های عمومی و... اقدام کرد. تربیت کودکان هم از وظایف دولت است نه زن.

 

انگلس می‌گوید: «از آن هنگام مشخّص شد که آزادی زن و برابری‌اش با مرد امری غیرممکن است، و ناممکن خواهد ماند اگر زن از کار و تولید جمعی به دور باشد و مجبور بوده به کارهای شخصی و خانوادگی اکتفا کند[37]».

 

لنین پس از این‌که زن را «کنیزک منزل» نامید، می‌گوید: «آزادی واقعی زن و کمونیسم حقیقی هنگامی آغاز می‌شوند که نبرد عمومی بر ضدّ اقتصاد کوچک خانگی شروع شود، یا به تعبیری دقیق‌تر، وقتی که چنین اقتصادی به صورت فراگیر به اقتصاد اشتراکی بزرگ مبدّل شود[38]...»

 

او در ادامه رستوران‌های گروهی، پرورشگاه‌ها و مهدکودک‌ها را غنچه‌های کمونیسم می‌داند‌ »که ابهت و احترام را بر کسی تحمیل نمی‌کنند، این اماکن باید زن را به صورت واقعی آزاد کنند، نابرابری زن و مرد را واقعاً ریشه‌کن کرده و نقش خود را در تولید جمعی و زندگی اجتماعی به نحو احسن انجام دهند[39]»، امّا آرزوی این آزادی مانند سایر آرزوهای نظام کمونیستی محقّق نشد.

 

ارجاعات:

[21] - فردریک انگلس (1870 تا 1924) سوسیالیست آلمانی که دوست مارکس بود. (سوسیالیسم، آرمانی و علمی) از آثار اوست.

[22] - ولادیمیر لنین (1870 تا 1924) مؤسّس حزب کمونیست روسیه که اوّلین دیکتاتوری پرولتاریا را در جهان ایجاد کرد. انقلاب اکتبر 1917 را که به پیروزی کمونیسم در روسیه انجامید، رهبری نمود و تا آخر عمر رهبر کشورش بود.

[23] - لیبا برونشتین تروتسکی معروف به لوداویدویچ، از رهبران انقلاب روسیه (1879 تا 1940).

[24] - مائوتسه تنگ (1893 تا 1976م) رهبر و متفکّر کمونیست در چین که پس از تأسیس حزب کمونیست با همکاری دیگران در سال 1921 به رهبری چین رسید. پس از اختلاف با جماهیر شوروی در دهه‌ی شصت خود را تنها مفسّر آموزه‌های مارکس و لنین می‌نامید.

[25] - مثلاً درباره‌ی آزادی جنسی و همگانی بودن زنان، خانم «کلارازتکین» از اختلافی که بین لنین و رهبران دیگر در این موضوع وجود دارد می‌گوید: بقیّه معتقد بودند «همگانی شدن زنان انتقال به کمونیسم حقیقی است». لنین که در جلسه‌ای با «کلارا» صحبت می‌کند، نظریّه‌ی (لیوان آب) را از برخی اندیشمندان نقل کرده و خطاب به کلارا می‌گوید: «تو بی‌شک نظریّه‌ی معروف را می‌دانی که گوید پاسخگویی به غرایز جنسی و نیاز به عشق در جامعه‌ی کمونیستی چیزی بیش‌تر از یک کار ساده مانند نوشیدن لیوانی آب نیست. به یقین نظریّه‌ی (لیوان آب) جوانان ما را سگ صفت کرده‌است، سگ صفت به معنای دقیق کلمه». باید گفت: لنین با نپذیرفتن این نظریّه خود را از انقلاب پرولتاری جدا کرده و با دشمنان انقلاب روبرو گرداند. او وقتی دید اباحی‌گری، توان و ساختار جامعه را از بین می‌برد، بر لزوم توجّه جوانان و زنان برای خدمت به حزب و انقلاب اعتقاد پیدا کرد. از سیاق سخنانش پیداست که نظریّه‌ی فوق را کاملاً نادرست نمی‌دانست، گرچه آن را غیر مارکسیستی خوانده بود و به آن اعتقاد نداشت، این فقط نظر شخصی‌اش بود. به هر حال این نظریّه با اندیشه‌ی کمونیستی درباره‌ی مسائل جنسی تطابق دارد. نگا: المرأة فی التراث الاشتراکی، ترجمه‌ی جرج طرابیشی، ص 156، دارالطبیعه، 1973م.

[26] - جرج طرابیشی، همان، ص161 و 162.

[27] - گارودی، همان، ص53.

[28] - آنتونی، همان، ص194.

[29] - گارودی، همان، ص101.

[30] - همان، ص102.

[31] - گارودی، همان، نقل به اختصار.

[32] - رمضان اوغلو، همان، ص14.

[33] - اشاره و ردیه‌ای است بر سخن لنین که می‌گفت: (زن دعوت شود)، امّا گارودی می‌گوید: مرد دعوت نمی‌کند، چون زن با او برابر است، بلکه خود زن می‌آید.

[34] - ایسنستین،... Feminist، ص11.

[35] - همان‌طور که در جایی دیگر می‌گوید: فرقی بین کمونیست و غیرکمونیست نمی‌باشد.

[36] - جرج طرابیشی، همان، ص42.

[37] - جرج طرابیشی، ص78.

[38] - همان، ص126 و 127.

[39] - همان، ص127.